کیان و شیطنت
پسر کوچولو ازت اجازه میگیرم و بازوهاتو گاز میگیرم میخندی و به آستانه درد که میرسه میگی مامان بس! بهت میگم کیان چه خبر؟ مگی: هیچی! ببخشید که اینو مینویسم میدونم جمله قشنگی برای یک وبلاگ عمومی نیست ولی خب تمام اتفاقات مهم زندگیت باید اینجا باشه. حتی اینکه پریشب مشکلمون با دستشویی دوم هم حل شد. اخر شب گفتی مامان پوپو و بردمت رو رابط نشستی و به من گفتی بیو بییون! و چند دقیقه بعد صدام کردی و بعد هم با کلی ذوق سیفون را فشار دادی. انگار قله اورست را فتح کرده باشی البته منم حس مامانی را داشتم که بچش از بالای اورست براش عکس یادگاری فرستاده. جایزه بهت یک بیل مکانیکی کنترلی دادم که خیلی براش ذوق کردی. کلاغه هم برات رو دیوار حمام یک...
نویسنده :
مهسا
21:45